آرسنآرسن، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

پسر نازمون آرسن

پسرک شیطون بلا

هرچی از شیطونی هات بگم کم گفتم .از حرف زدنات از اداهات ...دیگه از دو کلمه ای حرف زدنا خبری نیست . وقتی از سر کار بهت زنگ می زنم مثل همیشه بی تابی می کنی :مامان کجایی منم می خوام بیام . خیلی دوست داری سوار خط شی.میگی:سوار خط شیم بریم پارک سرسره. بعدش میگی: مامان نی نی گریه میکرد نمی خواست از تاب بیاد پایین . چی بگم از دندونای تیزت از گاز گرفتنات .با آیناز (دخترعمو)همش بدو بدو می کنی که گازش بگیری آخر سر دعواتون می شه.  
30 مرداد 1393

تولدت مبارک

آرسنم گل نازم بهار زندگیم تولدت مبارک عزیزم، زیباترین لحظه زندگیم را صرف با تو بودن می کنم و شکفتن زیبایت را تبریک می گویم.دوستت دارم                             عکسای آرسن به ترتیب از تولد تا دوسالگی .                                هر کدوم از عکس ها مال یه ماهه                    &n...
10 خرداد 1393

سال نو مبارک

بهار زندگیمون بهارت مبارک . روزهای استقبال از بهار متفاوت تر از هر سال بود .چند روز مونده بود عروسی ها شروع شد تا دوازدهم ادامه داشت . عروسی داداشم سعید  سه روز مونده به عید بود. خیلی خوش گذشت .  هنوزم وقتی میریم عروسی آرسنم می گه "عروسی دایی،زندایی عروس،دایی دام دام(داماد)".تا آهنگ می شنوه دست به کار می شه و می رقصه. دستاشو کامل باز می کنه و بالا پایین می پره هی می گه مامان نگاه کن.حرف زدنش اداهاش خیلی شیرینه خیلی. دیروز کنترل رو برام آورده میگه"مامان تلویزیون کارتون" .جمله و کلمه هایی که می گه خیلی برام لذت بخشه.به سیب زمینی میگه "هانی بابا".به بسکوییت میگه"بسفت"میگه لا ابلچچ(یا ابوالفضل).بلده بشماره یک دو س...
18 فروردين 1393

بدون عنوان

  یادمان باشد که زیبایی های کوچک را دوست بداریم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادمان باشد که دیگران را دوست بداریم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهیم باشند یادمان باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگریم که ما اگر خود با خویشتن آشتی نکنیم هیچ شخصی نمی تواند مارا با خود آشتی دهد یادمان باشد که خودمان با خودمان مهربان باشیم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد ...
17 فروردين 1393

کلمات جدید آرسنی

آقاعمو آتا جون ،باباجون مامان جون جاجا(جان) سجاد بدو(سجاد عمو)موجز دایی(محسن دایی). بز،حوک(خوک)غاز،پاندا پسرم حالا می تونم خیلی از دو کلمه ها رو بگه
19 بهمن 1392

یک روز سخت واسه آرسنم

آرسنم کم کم داره بعضی عادتهای نوزادی رو میذاره کنار.پسرم بزرگ شده دیگه می تونه خودشو نگه داه.وقتی می خواییم بریم مهمونی مای بی بی که می بندم میگه «مامان شلوار،مامان.....شلوار» دیروز  روز واقعا سختی واسه ناز پسرم بود انقد گریه کرد که حدو حساب نداره ساعت سه شب خوابیددو ساعت نخوابیده دوباره بیدار شد همش گریه می کرد تو بغلم وول می خورد .«مامان..لی لی ...لی لی»نمی دونم چطور می تونم تحمل کنم .طاقت گریه اش رو ندارم .هرچی وسیله بازی داشت ریختم جلوش  همش می گفت نه ..لی لی .آخر سر همسرم تونست آرومش کنه و بخوابوندش. خیلی ناراحت بودم خیلی.ولی پسرم  دیگه بزرگ شده نمی شه عادتهای قبل رو نداشته باشه.مادر شدن سخته خیل...
19 بهمن 1392

اتمام بیست ماهگی

        بیست ماهگی آرسنم تموم شد . روز خیلی خوبه خیلی خوب.  کلمات آرسن جونم  روز به روز بیشتر و بیشتر می شه. بازیگوشی هاشم بیشتر می شه . آرسنم آب بازی رو خیلی دوست داره . تا یه ظرفی دم دستش پیدا می کنه ازم می خواد با آب پرش کنم تا بازی کنه .هر چی آبه میریزه رو فرش بعد جارو دستی میاره تا آب رو جمعش کنه . پسرم کلی کارای دیگه هم بلده . آرسنم جونم یه قلک داره علاقه خاصی هم به پر کردن قلکش داره . تا یه پولی بهش میدم قلکش رو میاره با کمک ما پولو میندازه تو قلک بعد برای خودش دست میزنه.   ...
10 بهمن 1392

بدون تصویر

می نویسم اما بدون تصویر .بدون  عکسی از آرسنم به نوشته هام ادامه میدم. شاید عید امسال نمی دونم شایدم زودتر بخوام که عکس جدیدی بذارم . اینم برای خودش دلیل داره . الهی چنان کن عاقبت کار که تو خشنود باشی و ما رستگار
5 بهمن 1392

بدون عنوان

آرسن جونم هر روز کلمات جدیدی به زبون میاره .عمو بابا جون  مامان جون ساعت ،عمه،حاله (خاله)،سعید،پارسا،طاطا(طاها)موجز(محسن).برگ.ماست.پلو.پتو.پن تن (بن تن).چای. هرزگاهی هم برای خودش می خونه :تاب تاب عباسی. کل بعداز ظهرو با همیم غذا بازی....تا وقت خوابش. خدارو شکر می کنم که پسری مثل آرسن دارم
2 بهمن 1392