آرسنآرسن، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

پسر نازمون آرسن

بزرگ و بزرگتر

هر روز بزرگ و بزرگتر می شی و با بزرگ شدنت دل نگرونی های منم بزرگ و بزرگتر می شن .هر روز جملات جدید می گی و احساس و رفتار جدید نشون میدی و من این تازگی رو دوست دارم . یادگیری تحت تاثیر طبیعت و تربیت هست. دوست دارم تاثیر هر دو در جهت مثبت باشه کنترل محیط یا وراثت کار خیلی سختیه خیلی سخت.فقط از خدا می خوام تو اونطور که من می خوام نه اونطور که خودش میخواد بزرگ و بزرگتر بشی.
23 فروردين 1394

آرسن فقط همین

اوایل روزهای تولد تا حتی یک سالگی آرسن، فامیلامون سر پیدا کردن و گفتن اسم آرسن کلی مشکل داشتن .هنوزم می بینی آرسن رو اشتباهی آرسین یا آرشین صدا میزنن.جالبه آرشین اسم دختره. آرسن ،گفتنش زیادم سخت نیست. پسرم معنی اسمشم بلده میگم:آرسن یعنی؟ جواب میده:یعنی مبارز
22 فروردين 1394

سال نو مبارک

سال نو مبارک  خدایا در این سال جدید  احوال مارا نیکو بنویس کن مرحمتی که حال دگرگون شده ام  بهتر زگذشته با تو دمساز شود. آرسن جونم، تو این 13 روز عید که با هم بودیم کلی حال و هوات عوض شد. مخصوصا روز سیزده بدر. هر وقت آرسن صدات می کنم کلی شاکی می شی و میگی آرسن جون صدات کنم. می خوام عکسای عید و قبل عید رو تو پستای بعدی بذارم . الهی شکرت                                                ...
16 فروردين 1394

از کجا شروع کنم؟

بعد این همه تاخیر باید از کجا شروع کرد . از شیرین زبونی های پسرم بگم یا از خرابکاری ها و بدخلقی هاش. آرسن من پسر حساس و زود رنجیه: همش مواظبه که یه کوچولو صدام بلند نشه : مامان چرا عصبانی می شی تازگی ها خیلی دلش می خواد بیشتر ساعات روز خونه مامان بزرگش باشه . عاشق رنگ قرمزه . به انتخاب خودش کفش عیدشم قرمز ورداشتیم.می پوشه و همش بدو بدو می کنه. دوست داره با من بیاد اداره . همش میگه منم با خودت ببر . یکی دوباری بردم خوشش اومده . خدایا جامه سلامتی رو بر تن دلبندم بپوشان.    
24 اسفند 1393

راهپیمایی آرسن

دیروز آرسن بعد دیدن راهپیمایی ازم خواست پرچم کوچولوشو بدم دستش .پرچمو ورداشته میگه مرگ بر اسماعیل.فکر کرد میگن اسماعیل. پسرم طرفدار پروپا قرص سریال همه چیز آنجاست.
23 بهمن 1393

همسر عزیزم تولدت مبارک

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم
15 شهريور 1393

بدون عنوان

میری خونه مامان بزرگ وقتی میای می گی، دلتنگ شدی .ببخشین مامان بریم سوار حط شیم (خط)  من نی نی شدم (انگشتاتو می گیری جلوی دهنت لباتو غنچه می کنی میگی من نی نی شدم) از بین اسباب بازی ها دوست داری  با ماشینات بازی کنی دراز می کشی و با  ماشینا بازی می کنی روسری میندازی سرت می گی عروس شدم مامان لاک حاجی بابا رفتی تو گوشی منم می خوام بیام اونجا (وقتی بابام زنگ میزنه آرسن همش دلتنگی می کنه و  بهانه میاره)           ...
13 شهريور 1393