یک روز سخت واسه آرسنم
آرسنم کم کم داره بعضی عادتهای نوزادی رو میذاره کنار.پسرم بزرگ شده دیگه می تونه خودشو نگه داه.وقتی می خواییم بریم مهمونی مای بی بی که می بندم میگه «مامان شلوار،مامان.....شلوار»
دیروز روز واقعا سختی واسه ناز پسرم بود انقد گریه کرد که حدو حساب نداره ساعت سه شب خوابیددو ساعت نخوابیده دوباره بیدار شد همش گریه می کرد تو بغلم وول می خورد .«مامان..لی لی ...لی لی»نمی دونم چطور می تونم تحمل کنم .طاقت گریه اش رو ندارم .هرچی وسیله بازی داشت ریختم جلوش همش می گفت نه ..لی لی .آخر سر همسرم تونست آرومش کنه و بخوابوندش. خیلی ناراحت بودم خیلی.ولی پسرم دیگه بزرگ شده نمی شه عادتهای قبل رو نداشته باشه.مادر شدن سخته خیلی سخت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی