آرسنآرسن، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

پسر نازمون آرسن

بدون عنوان

   می خوام یه پیشرفت جدید رو ثبتش کنم .من دیگه میتونم بشینم. نمی خوایین تبریک بگین     خوب بهتره اول عکسامو انتخاب کنم     اینطوری نمی شه باید یکم فکر کنم       اینجاش یکم ایراد داره  پاکش کنم بهتره       ای وای چرا همچین شد همه برنامه هاش بهم ریخت       الفرار ...
14 دی 1391

ای خدا

ای خدا بهم یاد بده صبور باشم . وقتی آرسنمو بعد چند ساعتی می بینم دلم می لرزه. نمی تونم نگاهمو از نگاهش دور کنم سخته بخوام ازش جداشم ولی این برای هر دوتامون لازمه.لازمه به خاطر چیزایی که تو پست قبلی گفتم و لازمه به این خاطر که  وابستگی افراطی رو کمش می کنه من نمی خوام پسر گلم با حس وابستگی افراطی که نهایتا بار منفی داره بزرگ بشه. گاهی وقتا فکر می کنیم داریم به بچمون محبت می کنیم ولی واقعا اینطور نیست . مادری رو دیدم با بچه 6 سالش طوری رفتار می کرد انقدر وابسته خودش کرده بود که بچه نمی تونست قدم از قدم برداره انگاری یه بچه 4 ساله بود. اینطوری سن تقویمی جلو میره ولی سن عقلی نه. ...
20 آذر 1391

خیلی سخته

ناز پسرم فردا روزیه که باید برم سر کار .مرخصی هام تموم می شه .برام سخته بخوام تنهات بذارم همش دوست دارم بغلت کنم بوست کنم نوازشت کنم نمی دونم چطور می تونم دوری پسرم شده برای ساعتی تحمل کنم . نمی دونم . آرسنم می خوام بدونی اگه میرم سرکار اگه تنهات میذارم همش واسه اینکه بتونم موقعیت اجتماعی بدست بیارم و بتونم نیازت رو به دانستن به یادگیری ،اجتماعی شدن .... برآورده کنم خودم مهارتی یاد بگیرم و به تو یاد بدم مهارت زندگی کردن رو .همیشه دوست داشتم بچه ام به تحصیلات و معلومات پدر و مادرش افتخار کنه و اینم اتفاق می افته فقط به لطف خدا. زمونه زمونه ای نیست که بخوای بی تحصیلات زندگی کنی یا تحصیلات داش...
10 آذر 1391

همایش شیر خوارگان حسینی

  همایش شیر خوارگان حسینی3/9/91   آرسن ناز پسرم       پسر نازم  من و بابایی تصمیم داشتیم بعد اینکه به دنیا اومدی ببریمت همایش شیرخوارگان حسینی شکر خدا این تصمیم هم عملی شد .اولش بی تابی می کردی ولی  خیلی زود بغل مامانی آروم گرفتی درک مظلومیت و معصومیت طفل شش ماهه با تمام درد و رنجی که کشیده واقعا سخته. تو این روز عزیز از خدای خوبم یه چیز خواستم و اون سلامتی برای همه من جمله شما و بابایی بود .     ...
5 آذر 1391

خدا همیشه حامی تو باشه

پسرم ،گرمی بخش زندگیم همه چیز با وجود تو معنا و مفهوم دیگه ای داره . کم کم داره 6 ماهت تموم می شه.وقتی وارد ماه جدید می شی صدا ها و حرکات جدید ازت می بینیم . غان غون کردنات عوض می شه حرکات دستات دست و پاهات شکل دیگه ای به خودشون می گیرن . از وقتی 5 ماهو رد کردی می تونی از حالت خوابیده به پهلو غلت بزنی و رو شکم بخوابی هی دست و پا می زنی که خودتو جلو بکشی .   بیشتر با انگشتات بازی می کنی . انگشتای دستتو وارسی می کنی   ساعت خوابت کم شده و شکم دردت زیاد . اینم به خاطر فرنی هست که تازگیا شروع به خوردنش کردی     ...
5 آذر 1391